دل آشوب

اینجا کسی در خلوت خودش آهسته میمیرد

دل آشوب

اینجا کسی در خلوت خودش آهسته میمیرد

 دیگر آرام آرام قدم نمیزنم

کنجی مینشینم 

سرم میان بازوانم 

دستان یخ کرده ام 

به روی مو های آشفته ام 

زانوان خم کرده ام 

مرا طاقت خفتن زیر این خاک نیست

 می دانم...اما.......


دیگر به دنبال مرهم نیستم

درد بی درمان مرا مرگ درمان می کند

زمستان نیز رفت اما 

بهارانی نمی بینم

بر این تکرار در تکرار

پایانی نمی بینم


فاضل نظری

هفت سین

هفت سین دلم فقط یک سین کم دارد... می گذاری؟ سرت را روی شانه ام؟

اینجا کسی در خلوت خودش آهسته میمیرد

خون دل

بگو چه کار کنم؟

وقتی شادی به دم بادبادکی بند است

و غم چون سنگی

مرا در سراشیب یک دره

دنبال میکند


غلامرضا بروسان

کاش میشد همین امشب همین نیمه شب با قطاری هم مقصد  از شب های دلگیر اینجا بگریزم

من سوختم ... ترسم این است که همین خاکستر  را هم باد با خود ببرد

صدای زوزه اش را میشنوم

عده ای شب میمیرند ... عده ای روز ... اما من شبانه روز

من تصمیم گرفتم همه تلاشمو بکنم یقین دارم که موفق میشم

اینجا صدای پا زیاد میشنوم 

اما هیچ کدامشان تو نیستی 

کی قرار است بیایی

انتظار بیش از این؟؟؟؟

هان!!! با توام ای مرگ

حواست به من باشد

من اینجا تنها مانده ام

وقتش رسیده بشتاب

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

آرام آرام قدم میزنم با کفش های کتانی سفید - قرمز رنگم...

میروم روی لبه ی پیاده روی پارک...

صدای کلاغی را میشنوم و سرم را بالا میگیرم...

نگاهم به کلاغ  دور شده و آسمان همیشه زیبا می اُفتد...

پایم خسته میشود...

بر روی نیمکت درون پارک می نشینم و دوباره سرم را بالا می گیرم...

با نگاهم حرف میزنم... با ابرهایی که آرام آرام از کنار هم گذر میکنند...

گذر لحظه ها را نمیفهمم...

غروب میشود ...

و ماه... زیباتر از همیشه رخ نمایی میکند...

دوباره، نگاهم را بالا میگیرم و این بار با نگاهی نافذ تر...

روشنایی ماه را در خاطرم ثبت میکنم...

زندگی رو باختم

Bu bir veda,bir tebessum,
Yaz gunesine
Bir nefes dag kokusuna
Acik kursuni mehtap icinde
Bir veda
Kaybolmus asklara,hayata,
Maglubum
Derin sevdalara
Buyuk ihtiraslara maglubum
Ben hayatin maglubuyum
Derin sevdalari beceremedim maglubum
Ben hayatin maglubuyum,
Derin sevdalari beceremedim maglubum


 

این یه خداحافظیه، یه لبخند
به آفتاب تابستان
به یه نفس از هوای کوهستان
زیر نور خاکستری مهتاب
یه خداحافظی
با عشق و زندگی از دست رفته
من بازنده ی
این عشق عمیقم
بازنده این آرزوی دست نیافتنی
زندگی رو باختم
من نتونستم یه عشق عمیق بسازم، من یه بازنده ام
زندگی رو باختم
من نتونستم یه عشق عمیق بسازم، من یه بازنده ام