آخرین شعر مرا قاب کن و پشت نگاهت بگذار تا که تنهایی ات از دیدن آن جا بخورد
و بداند که دل من با توست؛ در همین یک قدمی
دلم برای نگاههای روزمره ات تنگ شده رفیق
این زمستان لعنتی هم که تمامی ندارد
هذیان میگویم مدام...
رفیقی نمانده دیگر جز
مشتی خاطرات خاکستری در امتداد روزهای بی رنگ