دل آشوب

اینجا کسی در خلوت خودش آهسته میمیرد

دل آشوب

اینجا کسی در خلوت خودش آهسته میمیرد

خوش به حالشان

لنگه های چوبی در حیاطمان

گرچه کهنه اند و جیر جیر می کنند
محکمند

خوش به حالشان
که لنگه ی همند ...

احمق

حماقت یعنی آنقدر میروم تا تو دلتنگ شوی٬

خبری از دلتنگی تو نمیشود...

... برمیگردم  

چون دلتنگت میشوم!

آدم ها

آدم ها می گذرند
آدم ها از چشم هایم می گذرند
و سایه ی یکایکشان
بر اعماق قلبم می افتد
مگر می شود
از این همه آدم
یکی تو نباشی
لابد من نمی شناسمت
وگرنه بعضی از این چشم ها
این گونه که می درخشند
می توانند چشم های تو باشند 

رسول یونان