چشم از تو میگیرم ٬ نگاهی به عقب . .
چه بـــودی و چــه کردی با دل خسته ام . .
همانند قلب خنجر خورده ی ساده ام !
این من دلش می خواهد گوشه ای بنشیند
کسی بیاید بدون حرف هم کلامش شود
در سکوت دلداریش بدهد
من دلش می خواهد ساعتها به ماه خیره
زیر باران خیس شود
یک نیمکت خالی پیدا کند
نفسی تازه کند
و کسی نپرسد خانم میشود مزاحمتان شوم؟
خودش بفهمد که من میخواهد در خودش باشد
من در این شهر احساس غریبی میکند
سر روی زانویش میگذارد مثل باران می بارد
حتی در رویا حتی در خواب با خودش حرف میزند
کاش این من را کسی بفهمد ................کاشاز این به بعد من از دوست شر
نخواهم دید
سفر به
خیر تو را من دگر نخواهم دید
دگر برای کسی درد دل نخواهم کرد
دگر ز دست خودم دردسر نخواهم دید
به ریگ همسفر رودخانه می گفتم
از این به بعد تو را همسفر نخواهم دید
غمگینتر از این آهنگ پیدا نکردم میشه باهاش کلی اشک ریخت و من ریختم در حد کما........
در دل کوه غرور ، بر سر قله دور
قلعه ای از فولاد ، قد کشیده سوی نور
کسی از این همه مرد ، دستی از این همه دست
فاتح قلعه نشد ، نه به تدبیر و نه زور
روح من آن کوه است ، دلم آن قلعه سخت
که ندارد به درون ترس شکست
هر دم از جوشش خشم ، یا غم و کینه و مهر
می رود برج دلم دست به دست
آه ای عشق و امید ، ای فاتح
فتح کن قلعه فولاد دلم
دلم از کینه و نفرت پوسید
برس ای عشق به فریاد دلم
فاتح - ستار
سخت است هنگام وداع
آنگاه که در می یابی
چشمانی که در حال عبور است
پاره ای از وجود تو را
نیز
با خود خواهد برد
من به چشم خویشتن دیدم... که جانم میرود